امکان مشاهده آنلاین فیلم و ویدیو

http://s6.picofile.com/file/8179250634/rasool.mpg.html

صفحه نخست

ايميل ما

آرشیو مطالب

لينك آر اس اس

عناوین مطالب وبلاگ

پروفایل مدیر وبلاگ

طراح قالب

:: صفحه نخست
::
ايميل ما
::
آرشیو مطالب
::
پروفایل مدیر وبلاگ
::
لينك آر اس اس
::
عناوین مطالب وبلاگ
::
طراح قالب

::معرفی شهیدان زواره
::شهداء شرمنده ایم
:: عطر کربلا
::نوای محرم
::احادیث و منظرها
::شعر در متن
::جملاتی زیبا در متن شهداء
::اس ام اس درباره شهداء
::پیامک مذهبی
::تصاویر
::شهیدان
::دفاع مقدس
::مذهبی
::نرم افزاروکدجاوا مذهبی برای وبلاگ و وب سایت
::حجاب و بی حجابی
:: زمزمی از نور
::اهمیت نماز
:: محبان الائمه
::زندگینامه مداحان بزرگ
::دفاع مقدس
::خاطراتی زیبا
::زندگینامه شهیدان
::وصیت نامه شهیدان
::اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
::درد و دل
::نوشته دل
::تقدیم به مناسبت
::دانلود مداحی وکلیپهای مذهبی
::قالب و قاب وبلاگ
::دعا و مناجات
::قرآن کریم


زواره نیوز
هيئت عاشقان حسين(ع) زواره
سردار شهید مصطفی زواره ای
آخرین منجی ... آخرین یار♥
دانلود نرم افزار روایت عشق
گالری تصاویر شهدا.......... - شهداء
شهداء شرمنده ایم
هیئت جوانان محبان الشهداء زواره - آپارات
هیئت جوانان محبان الشهداء زواره
افسران - قطعـــــه شهـــــــــــــدا
تصاویری از شهداء زواره
تصاویر/ درد دل با شهدای گمنام
پیوند با شهدا تنها راه تحقق اهداف نظام است
حصول طهارت با رمضان و شروع پیوند با شهدا
وصیت نامه
به یاد شهیدان
دانلود مداحی شهدا با صدای گرم مداحان اهل بیت (ع)
یاران چه غریبانه-حاج مهدی سلحشور
دانلود مداحی مداحان در مورد شهدا
شهداء ایران
شهیدان
ساختن وبلاگ
شماره پیمان کارها
حمل ته لنجی با ضمانت از دبی
خرید از چین
قلاده اموزشی ضد پارس سگ
مستر قلیون
یکانسر
تمام لينکها تماس با ما


نويسندگان :
:: استاد رسول ناجی زواره

آمار بازديد :

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 21
بازدید دیروز : 91
بازدید هفته : 135
بازدید ماه : 392
بازدید کل : 319564
تعداد مطالب : 770
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


....
...

سفارش کد آهنگ
...

کد حرکت متن دنبال موس ..... دریافت کد پیغام خوش آمدگویی

... دریافت کد خداحافظی ... دریافت کد قفل کلیک راست چت روم ... ...







پيام مديريت وبلاگ : با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، به وبلاگ من خوش آمديد .لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وبلاگ ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما در بهتر شدن كيفيت مطالب وبلاگ کمک کنید .


یا جوادلامه

دلم افسرده ام باغم قرین است

که در فکر جواد العارفین است

شهادت امام جوادالامه بر همه شیعیان تسلیت باد.



:: موضوعات مرتبط: عطر کربلا، ،

نوشته شده توسط استاد رسول ناجی زواره در 13 / 7 / 1392


به خداوند خوش گمان باش...
  • امام رضا عليه‏ السلام:
  • «اَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللّه‏ِ فَاِنَّ اللّه‏َ عَزَّوَجَلَّ يَقولُ اَنا عِنْدَ ظَنِّ عَبدىَ الْمُؤمِنِ بى، اِنْ خَيْرا فَخَيْرا وَ اِنْ شَرّا فَشَرّا»

  • به خداوند خوش گمان باش، زيرا خداى عزوجل مى‏فرمايد من نزد گمان بنده مؤمن خويش هستم، اگر به من خوش گمان باشد، به خوبى با او رفتار مى‏كنم و اگر به من بدگمان باشد، به بدى با او رفتار مى‏كنم.

  • كافى، ج 2، ص 72، ح 3


:: موضوعات مرتبط: عطر کربلا، احادیث و منظرها، ،

نوشته شده توسط استاد رسول ناجی زواره در 13 / 7 / 1392


مناجات

 

الهی ای داننده هر چیز و سازنده هر کار و دارنده هر کس ، نه کس را با تو انبازی و نه کس را از تو بی نیازی ، کار به حکمت می اندازی و به لطف میسازی ، نه بیداد است و نه بازی .

بار خدایا بنده را نه چون و چرا در کار تو دانشی و نه کس را بر تو فرمایشی ، سزا ها همه تو ساختی و نوا ها همه تو ساختی ، نه از کس بتو و نه از تو به کس ، همه از تو بتو ، همه توئی و بس ، خلایق فانی و حق یکتا به خود باقی است.

 نام تو شنید بنده دل داد بتو چون دید رخ تو دل داد بتو  الهی ای داننده هر چیز و سازنده هر کار و دارنده هر کس ، نه کس را با تو انبازی و نه کس را از تو بی نیازی ، کار به حکمت می اندازی و به لطف میسازی ، نه بیداد است و نه بازی .

 بار خدایا بنده را نه چون و چرا در کار تو دانشی و نه کس را بر تو فرمایشی ، سزا ها همه تو ساختی و نوا ها همه تو ساختی ، نه از کس بتو و نه از تو به کس ، همه از تو بتو ، همه توئی و بس ، خلایق فانی و حق یکتا به خود باقی است.

 نام تو شنید بنده دل داد بتو چون دید رخ تو دل داد بتو  لهی به عنایت هدایت دادی و به معونتها بذر خدمت رویانیدی و به پیغام آب پذیرش دادی ، به نظر خویش میوه محبت وارسانیدی اکنون سزد که سموم مکر از آن باز داری و بنائی که خود ساخته ای به گناه ما خراب نکنی .

 خدایا تو ضعیفان را پناهی ، قاصدان را بر سر راهی و وجدان را گواهی ، چه باشد که افزائی و نکاهی.

روضه روح من رضای تو باد قبله گاهم در سرای تو باد

 سرمه دیده جهان بینم تا بود گرد خاک پای تو باد

 گر همه رای تو فنای من است

کار من بر مراد رای تو باد

شد دلم ذره وار در هوست دلم این ذره در هوای تو باد

 الهی تو آنی که از احاطت اوهام بیرونی و از ادراک عقول مصئونی ، نه مدرک عیونی ، کار ساز هر مفتونی و شاد ساز هر محزونی در حکم بی چرا و در ذات بی چند و در صفات بی چونی .

 تو لاله سرخ و لولو مکنونی من مجنونم تو لیلی مجنونی

 تو مشتریان با بضاعت داری با مشتریان بی بضاعت چونی

الهی نصیب این بیچاره از این کار همه درد است ، مبارک باد که مرا اینهمه درد در خور است ، بیچاره آن کس که از این درد فرد است حقا که هر کس بدین دردننازد نا جوانمرد است .

من گریه به خنده در همی پیوندم

پنهان گریم به آشکارا خندم

ایدوست گمان مبر که من خرسندم

آگاه نه ای که چون نیازمندم

 الهی

چون توحاضری چه جویم          و چون توناظری چه گویم

الهی

عقل گوید:((الحذر الحذر!))عشق گوید:((العجل العجل!))

ان گویددورباش  واین گویدزودباش!

الهی



:: موضوعات مرتبط: عطر کربلا، ،

نوشته شده توسط استاد رسول ناجی زواره در 13 / 7 / 1392


ما از خودمان هم شرمنده ایم... شهداء که جای خود دارند!!!

ما آفریده شده ایم که پرواز کنیم...

وهمگان می گویند که بشر هماره سودای پرواز دارد! و ساده انگارانه

 می پندارند که آنچه بدان دست یافته اند همان آرزوی دیرینه اوست که در نهاد

 او نهاده اند.غافل که آنچه را که او را مبتلای آن نوشته اند، در آسمان پرسه زدن

 و در ابرها غوطه ور شدن نیست.

 پرواز برای ما نه آن است که بدان دل خوش ساخته اند...

پرواز برای ما جدا شدن از زمین نیست آنسان که ماندن ، جسبیدن به آن...

پرواز برای ما به آسمان رسیدن نیست، کهکشان در نوردیدن نیست...

اصلا پرواز برای ما آسمان و زمین ندارد. در زمین سکنی گزیدن همان

 و از آسمان گذشتن همان!

نه یک آسمان آنجا که حتی ملک را هم بال بسوزد...

و گویا از همین روست که ما را بال نداده اند!شاید، تا بدانیم پرواز برای ما،

 بال زدن نیست، پریدن نیست.اینها از آن پرندگان است...

انسان فقط پرواز می کند: یعنی پرواز می شود...

اوج نمی گیرد...عروج می گیرد!

باور اگر ندارید، شاهد بیاورم...؟!

 

............

..........

........

......

....

...

..

.

باورتان اگر نیست که می شود زنده بود و نبود...

مرا ببینید!

و اگر زنده نبود و بود...

شهداء را!



:: موضوعات مرتبط: شهداء شرمنده ایم ، ،

نوشته شده توسط استاد رسول ناجی زواره در 11 / 7 / 1392


کجائید ای شهیدان خدائی...



:: موضوعات مرتبط: تصاویر ، ،

نوشته شده توسط استاد رسول ناجی زواره در 10 / 7 / 1392


امام خمینى(ره)

شهدا امامزادگان عشق اند که مزارشان زیارتگاه اهل یقین است ... 



:: موضوعات مرتبط: احادیث و منظرها، ،

نوشته شده توسط استاد رسول ناجی زواره در 10 / 7 / 1392


السلام علیک یا ابا صالح المهدی

للهم عجل لولیک الفرج ...

یا صاحب العصر و الزمان (عج) !! ، آقاجان !! ، مولای من !! ، عزیز زهرا (س(

سلام بر وجود مبارک و عزیز و گرامی تان .

جز در خانه ات و پیشگاه ملکوتی ات ، رو به کدام سوی ببرم ؟ دست نیاز به جانب کدامین دراز کنم ؟ حال آنکه ولی و امام زمانم ، بزرگواری چون شما باشید ...

آقا !! بخدا دلتنگ تنهایی هجران شمایم و طاقتم در این مسیر پربلا و سنگین ـ خود بزرگوارتان می دانید ـ که طاق شده است ...

مولاجان !! آخر با همه دلتنگی ها ، هر چه می جویم ، پیدایتان نمی کنم ، یعنی قابل و لایق دیدار نیستم ، گر چه با سوز دل و جان می گویم: عزیز علی ان اری الخلق و لاتری ...

جان مادرت زهرا (س) ، برای رفع و فرج این هم و غم بزرگ ، دست ملکوتی و نازنینت را به آستان قدس الهی، بلند کن و در حقمان دعای خیر ، و برای گره گشایی هایمان به درگاه خدا ، شفاعت فرمای ... ،

یا وجیهاً عنداله ! اشفع لنا عنداله ...

 

 

هجر تو ، ز درد و داغ ، دلگیرم کرد.

اندوه و غم زمان ، زمینگیرم کرد.

گفتند که ؛ جمعه می رسی از کعبه ،

این رفتن جمعه جمعه ها ، پیرم کرد



:: موضوعات مرتبط: اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج، ،

نوشته شده توسط استاد رسول ناجی زواره در 10 / 7 / 1392


شما حماسه سرودید و ما ....

شـما حماسه سرودید و ما به نام شما

       فقط تــرانه ســرودیم، نـان درآوردیـــــم

بـــرای ایــن‌کــه بگوییــم با شما بودیـم

       چقـــدر از خـــودمان داستـان درآوردیـم

و آبــــــهای جــهان تا از آسیـــاب افتـاد

       قلم به دست شدیم و زبان درآوردیم ...

 



:: موضوعات مرتبط: شعر در متن ، ،

نوشته شده توسط استاد رسول ناجی زواره در 10 / 7 / 1392


مثل یک شهید ...

خیلی ها فقط سنشون بالا رفته ولی بزرگ نشدن ؛

بعضی ها هم - حتی با سن پایین - بزرگ شدن و بزرگ هستن ...

میتونه سیزده سالت باشه ، ولی بزرگ باشی؛ خیلی بزرگ

مثل یک شهید ، مثل یک حسین فهمیده ...



:: موضوعات مرتبط: شهداء شرمنده ایم ، ،

نوشته شده توسط استاد رسول ناجی زواره در 10 / 7 / 1392


یاد یاران سفر کرده بخیر !

در سینه‌ام دوباره غمی جان گرفته است « امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است » تا لحظه‌ای پیش دلم گور سرد بود اینک به یمن یاد شما جان گرفته است



:: موضوعات مرتبط: شهداء شرمنده ایم ، ،

نوشته شده توسط استاد رسول ناجی زواره در 10 / 7 / 1392


زندگینامه سردار بدر شهید مهدی باکری

زندگینامه سردار بدر شهید مهدی باکری

 
تولد و كودكی
 
به سال 1333 ه.ش در شهرستان میاندوآب در یك خانواده مذهبی و با ایمان متولد شد. در دوران كودكی، مادرش را – كه بانویی باایمان بود – از دست داد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان رسانید و در دوره دبیرستان (همزمان با شهادت برادرش علی باكری به دست دژخیمان ساواك) وارد جریانات سیاسی شد.

فعالیت های سیاسی – مذهبی

پس از اخذ دیپلم با وجود آنكه از شهادت برادرش بسیار متاثر و متالم بود، به دانشگاه راه یافت و در رشته مهندسی مكانیك مشغول تحصیل شد. از ابتدای ورود به دانشگاه تبریز یكی از افراد مبارز این دانشگاه بود. او برادرش حمید را نیز به همراه خود به این شهر آورد. شهید باكری در طول فعالیت های سیاسی خود (طبق اسناد محرمانه بدست آمده) از طرف سازمان امنیت آذربایجان شرقی (ساواك) تحت كنترل و مراقبت بود. پس از مدتی حمید را برای برقراری ارتباط با سایر مبارزان، به خارج از كشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم برای مبارزین داخل كشور فعال شود.
شهید مهدی باكری در دوره سربازی با تبعیت از اعلامیه حضرت امام خمینی( رحمت الله علیه ) – در حالی كه در تهران افسر وظیفه بود – از پادگان فرار و به صورت مخفیانه زندگی كرد و فعالیت های گوناگونی را در جهت پیروزی انقلاب اسلامی نیز انجام داد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی

بعد از پیروزی انقلاب و به دنبال تشكیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد در آمد و در سازماندهی و استحكام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا كرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. همزمان با خدمت در سپاه، به مدت 9 ماه با عنوان شهردار ارومیه نیز خدمات ارزنده‌ای را از خود به یادگار گذاشت. ازدواج شهید مهدی باكری مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود. مهریه همسرش اسلحه كلت او بود. دو روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از دو ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه، با مسئولیت جهاد سازندگی استان، خدمات ارزنده‌ای برای مردم انجام داد.
شهید باكری در مدت مسئولیتش به عنوان فرمانده عملیات سپاه ارومیه تلاشهای گسترده‌ای را در برقراری امنیت و پاكسازی منطقه از لوث وجود وابستگاه و مزدوران شرق و غرب انجام داد و به‌رغم فعالیت های شبانه‌روزی در مسئولیتهای مختلف، پس از شروع جنگ تحمیلی، تكلیف خویش را در جهاد با كفار بعثی و متجاوزین به میهن اسلامی دید و راهی جبهه‌ها شد.

نقش شهید در دفاع مقدس

شهید باكری با استعداد و دلسوزی فراوان خود توانست در عملیات فتح‌المبین با عنوان معاون تیپ نجف اشرف در كسب پیروزیها موثر باشد. در این عملیات یكی از گردانها در محاصره قرار گرفته بود، كه ایشان به همراه تعدادی نیرو، با شجاعت و تدبیر بی‌نظیر آنان را از محاصره بیرون آورد. در همین عملیات در منطقه رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد و به فاصله كمتر از یك ماه در عملیات بیت‌المقدس ( با همان عنوان) شركت كرد و شاهد پیروزی لشكریان اسلام بر متجاوزین بعثی بود. در مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس از ناحیه كمر زخمی شد و با وجود جراحتهایی كه داشت در مرحله سوم عملیات، به قرارگاه فرماندهی رفت تا برادران بسیجی را از پشت بی‌سیم هدایت كند.
در عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا به نبرد بی‌امان در داخل خاك عراق پرداخت و این بار نیز مجروح شد، اما با هر نوبت مجروحیت، وی مصممتر از پیش در جبهه‌ها حضور می‌یافت و بدون احساس خستگی برای تجهیز، سازماندهی،‌ هدایت نیروها و طراحی عملیات، شبانه‌روز تلاش می‌كرد. در عملیات مسلم بن عقیل با فرماندهی او بر لشكر عاشورا و ایثار رزمندگان سلحشور، بخش عظیمی از خاك گلگون ایران اسلامی و چند منطقه استراتژیك آزاد شد.
شهید باكری در عملیات والفجرمقدماتی و والفجر یك، دو، سه و چهار با عنوان فرمانده لشكر عاشورا، به همراه بسیجیان غیور و فداكار، در انجام تكلیف و نبرد با متجاوزین، آمادگی و ایثار همه‌جانبه‌ای را از خود نشان داد. در عملیات خیبر زمانی كه برادرش حمید، به درجه رفیع شهات نایل آمد، با وجود علاقه خاصی كه به او داشت، بدون ابراز اندوه با خانواده‌اش تماس گرفت و چنین گفت: شهادت حمید یكی از الطاف الهی است كه شامل حال خانواده ما شده است. و در نامه‌ای خطاب به خانواده‌اش نوشت:
من به وصیت و آرزوی حمید كه باز كردن راه كربلا می‌باشد همچنان در جبهه‌ها می‌مانم و به خواست و راه شهید ادامه می‌دهم تا اسلام پیروز شود. تلاش فراوان در میادین نبرد و شرایط حساس جبهه‌ها، را از حضور در تشییع پیكر پاك برادر و همرزمش كه سالها در كنار بود بازداشت. برادری كه در روزهای سراسر خطر قبل از انقلاب، در مبارزات سیاسی و در جبهه‌ها، پا به پای مهدی، جانفشانی كرد.
نقش شهید باكری و لشكر عاشورا در حماسه قهرمانانه خیبر و تصرف جزایر مجنون و مقاومتی كه آنان در دفاع پاتكهای توان فرسای دشمن از خود نشان دادند بر كسی پوشیده نیست. در مرحله آماده‌سازی مقدمات عملیات بدر، اگرچه روزها به كندی می‌گذشت اما مهدی با جدیت، همه نیروها را برای نبردی مردانه و عارفانه تهییج و ترغیب كرد و چونان مرشدی كامل و عارفی واصل، آنچه را كه مجاهدان راه خدا و دلباختگان شهادت باید بدانند و در مرحله نبرد بكار بندند، با نیروهایش درمیان گذاشت.

بیانات شهید قبل از شروع عملیات بدر

همه برادران تصمیم خود را گرفته‌اند، ولی من به خاطر سختی عملیات تاكید می‌كنم. شما باید مثل حضرت ابراهیم(علیه السلام) باشید كه رحمت خدا شامل حالش شد، مثل او در آتش بروید. خداوند اگر مصلحت بداند به صفوف دشمن رخنه خواهید كرد. باید در حد نهایی از سلاح مقاومت استفاده كینم.
هرگاه خداوند مقاومت ما را دید رحمت خود را شالم حال ما می‌گرداند. اگر از یك دسته بیست و دو نفری، یك نفر بماند باید همان یك نفر مقاومت كند و اگر فرمانده شما شهید شد نگویید فرمانده نداریم و نجنگیم كه این وسوسه شیطان است. فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستیم، ما وسیله هستیم برای بردن شما به میدان جنگ. وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اصاعت از فرماندهی است.
تا موقعی كه دستور حمله داده نشده كسی تیراندازی نكند. حتی اگر مجروح شد سكوت را رعایت كند، دندانها را به هم بفشارد و فریاد نكند. با هر رگبار سبحان‌الله بگویید. در عملیات خسته نشوید. بعد از هر درگیری و عملیات، شهدا و مجروحین را تخلیه كرده و با سازماندهی مجدد كار را ادامه دهید. حداكثر استفاده از وسایل را بكنید. اگر این پارو بشكند، به جای آن پاروی دیگری وجود ندارد. با همین قایقها باید عملیات بكنیم. لباس های غواصی را خوب نگهداری كنید. یك سال است دنبال این امكانات هستیم.
مهدی در شب عملیات وضو می‌گیرد و همه گردان ها را یك یك از زیر قرآن عبور می‌دهد. مداوم توصیه می‌كند:
برادران! خدا را از یاد نبرید نام امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را زمزمه كنید. دعا كنید كه كار ما برای خدا باشد. از پشت بی‌سیم نیز همه را به ذكر «لاحول و لاقوه الا بالله» تحریض و تشویق می‌كند.
لشكر عاشورا در كنار سایر یگانهای عمل كننده نیروی زمینی سپاه، در اولین شب عملیات بدر، موفق به شكستن خط دشمن می‌شود و روز بعد به تثبیت مواضع در ساحل رود می‌پردازد.
در مرحله دوم عملیات، از سوی لشكر عاشورا حمله‌ای نفس‌گیر به واحدهایی از دشمن كه عالم فشار برای جناح چپ بودند، آغاز می‌شود. حمله‌ای كه قلع و قمع دشمن و گرفتن انتقام و قطع كامل دست دشمن از تعرض به نیروها در جناح چپ ثمره آن بود.

ویژگی های اخلاقی

شهید باكری، پاسدار نمونه، فرماندهی فداكار و ایثارگر، خدمتگزاری صادق، صمیمی، مخلص و عاشق حضرت امام خمینی( رحمت الله علیه ) و انقلاب اسلامی بود. با تمام وجود خود را پیرو خط امام می‌دانست و سعی می‌كرد زندگی‌اش را براساس رهنمودها و فرمایشات آن بزرگوار تنظیم نماید، با دقت به سخنان حضرت امام ( رحمت الله علیه ) گوش می‌داد، آنها را می‌نوشت و در معرض دید خود قرار می‌داد و آنقدر به این امر حساسیت داشت كه به خانواده‌اش سفارش كرده بود كه سخنرانی آن حضرت را ضبط كنند و اگر موفق نشدند، متن صحبت را از طریق روزنامه بدست آورند.
او معتقد بود سخنان امام الهام گرفته از آیات الهی است،‌باید جلو چشمان ما باشد تا همیشه آنها را ببینیم و از یاد نبریم.
شهید باكری از انسانهای وارسته و خودساخته‌ای بود كه با فراهم بودن زمینه‌های مساعد، به مظاهر مادی دنیا و لذایذ آن پشت پا زده بود.
زندگی ساده و بی‌ریای او زبانزد همه آشنایان بود. با تواناییهایی كه داشت می‌توانست مرفه‌ترین زندگی را داشته باشد؛ اما همواره مثل یك بسیجی زندگی می‌كرد. از امكاناتی كه حق طبیعی‌اش نیز بود چشم می‌پوشید. تواضع و فروتنی‌اش باعث می‌شد كه اغلب او را نشناسند. او محبوب دلها بود. همه دوستش می‌داشتند و از دل و جان گوش به فرمان او بودند. او نیز بسیجیان را دوست داشت و به آنها عشق می‌ورزید. می‌گفت:
وقتی با بسیجی ها راه می‌روم، حال و هوای دیگری پیدا می‌كنم، هرگاه خسته می‌شوم پیش بسیجیها می‌روم تا از آنها روحیه بگیرم و خستگی‌ام برطرف شود. همه ما در برابر جان این بسیجی‌ها مسئولیم، برای حفظ جان آنها اگر متحمل یك میلیون تومان هزینه – برای ساختن یك سنگر كه حافظ جان آنها باشد – بشویم، یك موی بسیجی،‌ صد برابرش ارزش دارد. با دشمنان اسلام و انقلاب چون دژی پولادین و تسخیرناپذیر بود و با دوستان خدا، سیمایی جذاب و مهربان داشت. با وجود اندوه دائمش، همیشه خندان می‌نمود و بشاش. انسانی بود همیشه آماده به خدمت و پرتوان.

خاطراتی از شهید

خاطره اول
در بیت امام‌، مهدی را دیدم و گفتم‌: "آقا مهدی‌! خواب های خوشی برایت دیده‌اند ...‌مثل اینكه شما هم ... بله ..." تبسمی كرد و با تعجب پرسید: "چه خبر شده است‌؟" گفتم‌: همه خبرها كه پیش شماست‌. یكی از فرماندهان گردان كه یك ماه پیش شهید شد، خواب دیده بود، در بهشت منزلی زیبا می‌سازند‌. پرسیده بود: "این خانه را برای چه كسی آماده می‌كنید؟" گفتند: "قرار است شخصی به جمع بهشتیان بپیوندد‌." باز پرسیده بود: "او كیست‌؟" بعد سكوت كردم‌. مهدی مشتاقانه سر تكان داد و گفت‌: "خوب ...‌ادامه بده‌." گفتم‌: "پاسخ دادند: قرار است مهدی باكری به اینجا بیاید‌. خلاصه آقا ملائكه را خیلی به زحمت انداختی‌." سرش را پایین انداخت و رنگ رخسارش به سرخی گرایید و به آرامی گفت‌: "بنده خدا! با این كارهایی كه ما انجام می‌دهیم‌، مگر بسیجی ها اجازه دهند كه به بهشت برویم‌! جلو در بهشت می‌ایستند و راهمان نمی‌دهند‌." سپس فرو رفت و از من دور شد‌. دیگر مطمئن بودم كه مهدی آخرین روزهای فراغ از یار را سپری می‌كند‌.

خاطره دوم
روزی از مدرسه به خانه می‌آید، در حالی كه گونه‌ها و دستهای سرخ و كبودش ، حكایت از عمق سرمایی می‌كند كه در جانش رسوخ كرده است‌. پدرش همان شب تصمیم می‌گیرد كه پالتویی برایش تهیه كند‌. دو روز بعد با پالتویی نو و زیبا به مدرسه می‌رود‌. غروب كه از مدرسه برمی‌گردد با شدت ناراحتی‌، پالتو را به گوشه اطاق می‌افكند‌. همه اعضای خانواده با حالت متعجب به او می‌نگرند، و مهدی در حالی كه اشك از دیدگانش جاری است‌، می‌گوید: "چگونه راضی می‌شوید من پالتو بپوشم در حالی‌كه دوست بغل‌دستی من در كنارم از سرما بلرزد.

خاطره سوم
زماني كه آقاي مهدي شهردار اروميه بودند روزي باران خيلي تند مي آمد بهم گفت : « من ميرم بيرون » .

گفتم : « توي اين هوا كجا مي خواي بري » جواب نداد. اصرار كردم . بالاخره گفت : « مي خواي بدوني پاشو توهم بيا. »
بالندور شهرداري راه افتاديم تو شهر. نزديكيهاي فرودگاه يك حلبي آباد بود. رفتيم آنجا. توي كوچه پس كوچه هايش پر از آب و گل و شل . آب وسط كوچه صاف مي رفت توي يكي از خانه ها. در خانه را كه زد پيرمردي آمد دم در. ما را كه ديد شروع كرد به بدو بيراه گفتن به شهردار. مي گفت : « آخه اين چه شهرداريه كه ما داريم نمي ياد يه سري بهمون بزنه ببينه چه ميكشيم . » آقا مهدي بهش گفت : « خيلي خب پدر جان . اشكال نداره . شما يه بيل به ما بده درستش مي كنيم » « پيرمرد گفت : « بريد بابا شما هم بيلم كجا بود. »
از يكي از همسايه ها بيل گرفتيم . تا نزديكي هاي اذان صبح توي كوچه آبراه مي كنديم .
( راوی : همسر شهيد باكري )

شهید باکری از نگاه ....

حضرت امام خميني (رحمت الله علیه) بعد از شهادت مهدي فرمود:
خداوند شهيد اسلام (مهدي باكري) را رحمت كند.
مقام معظم رهبري نيز در خصوص شهيد مهدي باكري فرموده است:
شهيد باكري يكي از همين جوان هاست، من آن شهيد را قبل از انقلاب از نزديك مي‌شناختم اين جوان مومن و صالح مشهد پيش من آمد، حق او بود كه بعد از انقلاب يكي از سرداران اين انقلاب بشود، چون صادق و مخلص بود و حق او بود كه شهيد بشود.
حجت‌الاسلام والمسلمین شهید محلاتی در مورد شهید باكری اظهار می‌دارند:
وی نمونه و مظهر غضب خدا در برابر دشمنان خدا و اسلام بود. خشم و خروشش فقط و فقط برای دشمنان بود و به عنوان فرمانده و باتقوا، الگوی رافت و محبت در برخورد با زیردستان بود.
همسر شهید باكری در مورد اخلاق او در خانه می‌گوید:
باوجود همه خستگی‌ها، بی‌خوابی‌ها و دویدن‌ها، همیشه با حالتی شاد بدون ابراز خستگی به خانه وارد می‌شد و اگر مقدور بود در كارهای خانه به من كمك می كرد؛ لباس می‌شست، ظرف می‌شست و خودش كارهای خودش را انجام می‌داد.
اگر از مسلئله‌ای عصبانی و ناراحت بودم، با صبر و حوصله سعی می‌كرد با خونسردی و با دلایل مكتبی مرا قانع كند.
دوستان و همسنگرانش نقل می‌كنند:
به همان میزان كه به انجا فرایض دینی مقید بود نسبت به مستحبات هم تقید داشت. نیمه‌های شب از خواب بیدار می‌شد، با خدای خود خلوت می كرد و نماز شب را با سوز و گداز و گریه می‌خواند. خواندن قرآن از كارهای واجب روزمره‌اش بود و دیگران را نیز به این كار سفارش می‌نمود.
شهید باكری در حفظ بیت‌المال و اهیمت آن توجه زیادی داشت، حتی همسرش را از خوردن نان رزمندگان، برحذر می‌داشت و از نوشتن با خودكار بیت‌المال – حتی به اندازه چند كلمه – منع می‌كرد. وقتی همرزمانش او را به عنوان فرماندهی كه مندرسترین لباس بسیجی را مدتهای طولانی استفاده می‌كرد مورد اعتراض قرار می‌دادند، می‌گفت: تا وقتی كه می‌شود استفاده كرد، استفاده می‌كنم.
همواره رسیدگی به خانواده شهدا را تاكید می‌كرد و اگر برایش مقدور بود به همراه مسئولین لشكر بعد از هر عملیات به منزلشان می‌رفت و از آنان دلجویی می‌كرد و در رفع مشكلات آنها اقدام می‌كرد.
او می‌گفت: امروز در زمره خانواده شهدا قرار گرفتن جزو افتخارات است و این نوع زندگی از با فضیلت‌ترین زندگی‌هاست.

نحوه شهادت

بعد از شهادت برادرش حمید و برخی از یارانش، روح در كالبد ناآرامش قرار نداشت و معلوم بود كه به زودی به جمع آنان خواهد پیوست. پانزده روز قبل از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقاعلی‌بن موسی‌الرضا (علیه السلام) خواسته بود كه خداوند توفیق شهدت را نصیبش نماید. سپس خدمت حضرت امام خمینی( رحمت الله علیه ) و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست كرد كه برای شهادتش دعا كنند.
این فرمانده دلاور در عملیات بدر در تاریخ 25/11/63، به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول، به خطرناكترین صحنه‌های كارزار وارد شد و در حالی كه رزمندگان لشكر را در شرق دجله از نزدیك هدایت می كرد، تلاش می‌نمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتكهای دشمن تثبیت نماید، كه در نبردی دلیرانه، براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران عراقی، ندای حق را لبیك گفت و به لقای معشوق نایل گردید. هنگامی كه پیكر مطهرش را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال می‌دادند، قایق حامل پیكر وی، مورد هدف آرپی‌جی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست.
او با حبی عمیق به اهل عصمت و طهارت(علیهم السلام) و عشقی آتشین به اباعبدالله‌الحسین(علیه السلام) و كوله‌باری از تقوی و یك عمر مجاهدت فی سبیل‌الله، از همرزمانش سبقت گرفت و به دیار دوست شتافت و در جنات عدن الهی به نعمات بیكران و غیرقابل احصاء دست یافت. شهید باكری در مقابل نعمات الهی خود را شرمنده می‌دانست و تنها به لطف و كرم عمیم خداوند تبارك و تعالی امیدوار بود. در وصیتنامه‌اش اشاره كرده است كه: چه كنم كه تهیدستم، خدایا قبولم كن.
شهید محلاتی از بین تمام خصلتهای والای شهید به معرف او اشاره می‌كند و در مراسم شهادت ایشان، راز و نیاز عاشقانه وی را با معبود بیان می‌كند و از زبان شهید می گوید:
خدایا تو چقدر دوست‌داشتنی و پرستیدنی هستی، هیهات كه نفهمیدم. خون باید می‌شدی و در رگهایم جریان می‌یافتی تا همه سلولهایم هم یارب یارب می‌گفت. این بیان عارفانه بیانگر روح بلند و سرشار از خلوص آن شهید والامقام است كه تنها در سایه خودسازی و سیر و سلوك معنوی به آن دست یافته بود.

وصیت نامه

عزیزانم‌! اگر شبانه‌روز شكرگزار خدا باشیم كه نعمت اسلام و امام را به بما عنایت فرموده‌، باز هم كم است‌. آگاه باشیم كه صدق نیت و خلوص در عمل‌، تنها چاره‌ساز ماست‌. ...‌بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست‌.
... همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل كنید‌. پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید‌. اهمیت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله (علیه السلام‌) و شهدا بدهید كه راه سعادت و توشه آخرت است‌. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید‌. و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت كنید كه سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح و وارث حضرت ابوالفضل (علیه السلام) برای اسلام بار بیایند‌.

منابع :

خبرگزاری ایسنا
خبرگزاری فارس
http://www.ciw8.ir
http://www.aviny.com
http://www.jegati.com



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه شهیدان، ،

نوشته شده توسط استاد رسول ناجی زواره در 10 / 7 / 1392


زندگینامه شهید احمد کشوری

زندگی نامه

مردی که افتخار اسلام بود و به وسیله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ارتشی نمونه لقب گرفت . دلاوری که همه عشقش اسلام بود و امام شهیدی که در دامان پدر و مادری مسلمان و شجاع پرورده شد . از شجاعت پدرش همین بس که رئیس ژاندارمری ( در یکی از شهرهای شمال ) بوده با سردمداران زر و زور مبارزه می کرد و در آخر مجبور به استعفا شد و سپس به کشاورزی پرداخت و از قدرت روحی مادرش چه چیز بالاتر از این که در هنگام دفن پسرش در حالی که عکس او را می بوسید و پرچم جمهوری اسلامی را که به دست خودش دوخته بود بر سر مزار او می آویخت . فریاد زد : احسنت ، پسرم ،‌احسنت پسرم و آنان که با چشمی گریان در بهشت زهرا حضور داشتند هیچ گاه سخنان خانواده صبور سرگرد کشوری را فراموش نخواهند کرد .

 

احمد در تیر ماه 1332 در خانواده ای متوسط به دنیا آمد دوران دبستان و سه سال اول دبیرستان را به ترتیب در کیاکلا و سر پل تالار دو روستا از روستاهای محروم شمال و سه سال آخر را در دبیرستان قناد بابل گذراند . او دوران تحصیلش را با استعداد فوق العاده ای که داشت به عنوان شاگردی ممتاز به پایان رساند . وی ضمن تحصیل علاقه زیادی به کارهای ورزشی و هنری نشان می داد و در اغلب رشته های هنری در مسابقاتی نیز شرکت کرده بود که یک بار هم در رشته طراحی در ایران مقام اول را حائز گردید و در کشتی هم درخششی داشت .

احمد در حین تحصیل فعالیتهای مذهبی زیادی داشت و با صدای خویش در اغلب مجالس و مراسم مذهبی از قبیل عاشورا با مدیریت و جدیت بسیار مرثیه خوانی و اداره بخشی از مراسم را به عهده می گرفت و در این برنامه ها تمام سعی خود را برای نشان دادن چهره حقیقی اسلام و بیرون آوردن آن از قالبهایی که سردمداران زر و زور و اربابان از خدا بیخبر برای آن درست کرده بودند به کار می برد و معتقد بود انسان نباید یک مسلمان شناسنامه ای باشد بلکه باید عامل به احکام اسلام باشد و چون در این فکر بود که اسلام را از روی تحقیق و مطالعه بپذیرد در دوران دبیرستان مطالعاتش را وسعت داد و تا هنگام اخذ دیپلم علاوه بر کتب مذهبی کتابهایی از سیاهان افریقا و ظلمهایی که بر آنان رفته بود و کتابهای دیگری از قبیل مسلک مادیگرایان و راه مبارزه با آنان و مسیحیت و دستکاریهایی که در تورات و انجیل شده و محکوم کردن پاپهای به ظاهر شرعیشان خوانده بود .

احمد در سال آخر دبیرستان با دو تن از بچه های همکلاسش فعالیتهای سیاسی ، مذهبی خود را شدت داد و به وسیله کشیدن طرحها و نقاشیهای سیاسی بر علیه رژیم وابسته افشاگری می نمود .

کشوری بعد از گرفتن دیپلم برای ورود به دانشگاه آماده می شد ، اما با توجه به هزینه های سنگین ورود به دانشگاه و محرومیت مالی که او داشت از رفتن به دانشگاه منصرف گردید و لذا در سال 1351 وارد ارتش در ( قسمت هوانیروز ) شد . ولی همیشه از مسائلی که در آنجا می دید و مخالف با شئون عقیدتی اش بود رنج می برد . احمد در معاشرت با استادهای خارجی اعمالی از خود نشان می داد که آنها تحت تأثیر قرار می گرفتند و در این مورد وقتی از او سئوال می شد می گفت : من یک مسلمانم و مسلمان نباید فقط به فکر خود باشد و می خواست در آنجا نیز دامنه ارشاد را بگستراند .

شهید کشوری به علت هوش و استعدادی که داشت دوره های تعلیماتی خلبانی هلیکوپترهای کبری و جت رنجر و … را با موفقیت و سربلندی به پایان رساند .

آن شبها که او با صوت زیبای قرآنش روحی دیگر می گرفت و پیوندش را با الله مستحکم تر می نمود . فراموش نشدنی است . عبادتهای او بسیار شیرین و در انسان موثر بود وقتی وارد عبادت می شد حالی دیگر می گرفت با زندگی ساده ای می ساخت و با تجملات سخت مبارزه می کرد روحیه ای متواضع و رئوف داشت و در عین حال در مقابل بی عدالتی ها سرسختانه می ایستاد . علاقه عجیبی به روحانیت داشت و بسیار افسوس می خورد که چرا روحانی نیست و می گفت : ای کاش در لباس روحانیت بودم در آن صورت می توانستم حرفهایم را بزنم . کشوری در ارتش با همه محدودیتها و زندگی محصوری که داشت بسیاری از کتابهای ممنوعه را در کمد لباسش جاسازی کرده بود و در فراغت آنها را مطالعه می کرد و به دیگران نیز می داد تا مطالعه کنند و چندین بار به علت اعمالی که بر علیه رژیم انجام می داد مورد بازجویی قرار می گرفت و حتی تهدید شد در اوایل به کارش در باختران ( کرمانشاه سابق ) شروع به تحقیق درباره فقرای شهر نمود و در این زمینه برای نشر روحیه انفاق در همکارانش سعی بسیار می کرد و بالاخره توانسته بود با همکاری چندین نفر دیگر از ارتشیان خیر هوانیروز مخفیانه صندوق اعانه ای جهت کمک به مستضعفین تشکیل دهد چه شبها شده بود که همراه با تعریف کردن مصیبتهای فقرا اشک می ریخت و فکر چاره شان را می کرد او با همه خطراتی که تهدیدش می کرد به منزل فقرا می رفت و ضمن کمک برای آنان روشن می ساخت که از طرف شاه خبیث ، این کمکها به ایشان نشده است و او در فکر بدبختی اینان نیست . احمد پیش از انقلاب و همراه انقلاب و بعد از انقلاب جان بر کف و دلیر برای اعتلای اسلام ایستاد و مقاومت کرده در اکثر تظاهرات شرکت می کرد و بسیاری از شبها ، بدون آن که لحظه ای به خواب برود تا صبح را به چاپ اعلامیه امام می گذراند ، او چه قبل و چه بعد از انقلاب عقیده اش این بود که تنها رهبران راستین امت اسلام ، روحانیت در خط امام هستند . در میان تظاهرات چندین بار کتک خورده بود ولی با شوق عجیب از آن یاد می کرد و می گفت : این باطومی که من خوردم چون برای خدا بود چه شیرین است و من شادم از این که می توانم قدمی بردارم و این توفیقی است از سوی پروردگارم . در زمان بختیار خائن با تنی چند از دوستانش طرح کودتایی را برای سرنگونی این عامل امریکا ریختند و طرح را نزد آیت الله پسندیده برادر امام بردند و قرار بر این شد که طرح به نظر امام خمینی رسیده و در صورت موافقت ایشان اجرا گردد . اما خوشبختانه با هوشیاری امام بی باک امت انقلاب اسلامی در 22 بهمن انقلاب پیروز گردید و دیگر احتیاجی به کودتا نبود . وقتی غائله کردستان شروع شد چون کسی می ماند که عزیزی را از دست داده باشد و یا برادری در بند داشته باشد از بابت این ناامنی ناراحت بود . سردار شهید به خون خفته ما تیمسار فلاحی می گفت : من شبی داوطلب خواستم برای مأموریت سختی در کردستان . و هنوز سخنانم تمام نشده بود که از صف جوانی بیرون آمد دیدم کشوری است . او از همان آغاز جنگ داخلی چنان از خود کیاست و لیاقت و شجاعت نشان داد که وصف ناکردنی است . یک بار به شدت زخمی شد یعنی 3 جای بدنش به وسیله گلوله هایی که به سوی هلیکوپترش پرتاب کردند سوراخ شد ولی به فضل خداوند و هوشیاری تمام هلیکوپتر را به مقصد رساند در زمان جنگ هم دست از ارشاد برنمی داشت و ثمره تلاشهای شبانه روزی او را می توان در پرورش عقیدتی شیرمردانی چون شهید سهیلیان و شهید شیرودی دانست و چه متواضعانه شیرودی شهید گفت : احمد استاد من بود . زمانی که صدام امریکایی به ایران یورش آورد ، احمد در انتظار آخرین عمل جراحی برای بیرون آوردن ترکش از سینه اش بود ، اما همین که موضوع تجاوز صدام را شنید فردای آن روز عازم سفر شد به او گفته بودند بمان و پس از اتمام جراحی برو ، اما جواب داده بود :‌وقتی که اسلام در خطر باشد ، من این سینه را نمی خواهم .

به جبهه رفت و چون گذشته ، سلحشورانه می جنگید و مزدوران را به درک واصل می کرد به طوری که بیابانهای غرب کشور را به گورستانی از تانکها و نفرات مزدور دشمن تبدیل کرده بود . بدون وقفه و با تمام قدرت و قوا می کوشید . پروازهای سخت و خطرناک را از همه زودتر و از همه بیشتر انجام می داد . حماسه هایی که در شکار تانک آفریده بود فراموش نشدنی است و اشک و تضرع و عبادتهای نیمه شبش این مبارزه با کفر را روحی دیگر می بخشید و واقعاً الگویی بود برای نشان دادن یک مسلمان کامل و به کمال رسیده . و چه زیبا گفته است شهید عزیزمان تیمسار فلاحی که احمد فرشته ای بود در قالب انسان . او چنان مبارزه با کفر را با زندگی خود عجین کرده بود که دیگر هیچ چیز و هیچ کس برایش کوچکترین مانعی نبود حتی مریم 3 ساله و علی 3 ماهه اش و هر بار که صحبت از دوست داشتن بچه ها می شد می گفت: که آنها را به قدری دوست دارم که جای خدا را نخواهند بگیرند . هر کار سخت و دشواری را که انجام می داد او خود ناچیز می شمرد و وظیفه می دانست و ازکارهای دیگران و قشرهای مختلف در جبهه خصوصاً پاسداران قدردانی بسیار می کرد . علاقه وصف ناشدنی ای به برادران پاسدار داشت و مبارزه آنان را از خالصانه ترین مبارزات بعد از صدر اسلام می دانست . او یک بار پوتینی از برادر پاسداری به عنوان هدیه گرفته بود و هرگز این چکمه رزم را از خود دور نمی کرد و می گفت : من این را از خالصی از خالصان درگاه احدیت که روحانیت و جهاد و شهادت از چهره شان و نگاهشان می باشد گرفته ام .

احمد همواره برای وحدت هرچه بیشتر دو قشر پاسدار و ارتشی می کوشید . چنان که حجت الاسلام معادیخواه هماهنگی غرب کشور را مرهون شهید کشوری می دانست . احمد می گفت : تا آخرین قطره خون برای اسلام و اطاعت از ولایت فقیه خواهم جنگید و انتقام خون از این مزدوران کثیف که سرهای مبارک عزیزانم پاسداران را نامردانه بریدند خواهم گرفت .

احمد عشقش به امام چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب وصف ناکردنی است . بعد از انقلاب وقتی که برای امام کسالت قلبی پیش آمده بود احمد در مسافرت بود ، در راه وقتی که خبر را شنید از ناراحتی ماشین را کنار جاده نگهداشت و در حالی که می گریست گفت : خدایا از عمر ما بکاه و به عمر این رهبر بیفزا . و وقتی به تهران رسید به بیمارستان رفت و آمادگی خود را برای اهدای قلب به رهبرش اعلام کرد .

او بر این عقیده بود تا در این دنیا هست و فرصتی وجود دارد توشه ای برای آخرت بسازد ، هرگز از حرکت و تلاش لحظه ای بازنایستاد .

به طوری که می گویند بارها شده بود در هوای ابری و حتی بارانی پرواز نمود . او الله را می دید او به جهان جاودانی می اندیشید و عشق به جبهه و الله هر خطری را در نظرش برای رسیدن به لقاالله هموار کرده بود و در راه الله شهادت برای او از عسل شیرین تر شده بود .

آری … و بالاخره در روز 15/9/1359 نیایشهای شبانه اش به درگاه احدیت مورد قبول واقع گردید و درحالی که از یک مأموریت بسیار مشکل ، اما پیروز باز می گشت مورد حمله نابرابر و ناجوانمردانه مزدوران بعثی قرار گرفت و در حالی که هلیکوپترش در اثر اصابت راکتهای دو میگ به شدت در آتش می سوخت آن را تا مواضع خودی رساند و آن گاه در خاک وطن سقوط کرد و شربت شیرین شهادت را مردانه نوشید .

یادش و راهش جاودانه باد

(( تهیه و تنظیم از خانواده شهید ))



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه شهیدان، ،

نوشته شده توسط استاد رسول ناجی زواره در 10 / 7 / 1392


زندگينامه شهيد مصطفي احمدي روشن

زندگينامه شهيد مصطفي احمدي روشن
مصطفي احمدي روشن در 17 شهريور 1358 چشم به جهان گشود.

در سال 1377 در رشته مهندسي شيمي وارد دانشگاه صنعتي شريف مي شود.

وي از بسيجيان فعال بود و در دوران دانشجويي به عنوان معاون فرهنگي بسيج دانشجويي دانشگاه شريف فعاليت مي نمود.

شهيد احمدي شخصي ولايتمدار و از شاگردان آيت الله خوشوقت استاد اخلاق تهران بوده است.

در سال 1381 در رشته مهندسي شيمي موفق به دريافت مدرك كارشناسي گرديد.

وي دانشجوي دكتراي دانشگاه صنعتي شريف و از نخبگان اين دانشگاه به شمار مي رفته است. اين شهيد كه به عنوان استاد دانشگاه نيز فعاليت مي كرد داراي چندين مقاله ISI به زبان هاي انگليسي و فارسي بوده است.

شهيد احمدي روشن عضو هيئت مديره يكي از شركت هاي تامين كالاي نيروگاه هسته اي نطنز اصفهان بود كه در زمينه تهيه و خريد تجهيزات هسته اي فعاليت داشت.

اين شهيد بزرگوار در هنگام شهادت معاون بازرگاني سايت نطنز بوده است. معاون بازرگاني سايت نطنز شخصي شوخ و باصفا و در عين حال در مديريت جدي و قاطع بوده است.

به گفته دوستان وي، شهيد احمدي روشن فردي ولايتمدار، اخلاق مدار و شوخ طبع بود، شهادت آرزوي شهيد احمدي روشن بود، او از شهادت نمي ترسيد و امروز به آرزويش رسيد.
شهيد احمدي هميشه مي گفت دعا كنيد تا من شهيد شوم و اگر شهيد شديد دست من را هم بگيريد.

شهيد احمدي داراي روحيه بسيجي و جهادي بود. او فردي خاص بود و دشمنان خوب فهميدند كه چه كسي را ترور كنند. وي اهل نماز اول وقت بود. ايشان داراي پشتكار بالا، پرتوان، پرتلاش، پرانرژي و توانمند در عرصه اجرايي و علمي بود. او در خط ولايت و سرسپرده بود، هميشه مي گفت دعا كنيد مثل ابراهيم مالك اشتر نشوم و مختار را تنها نگذارم. شهيد احمدي در راهپيمايي عظيم 9 دي حضور داشت و يك ولايتمدار به معناي واقعي بود، او شيفته رهبر معظم انقلاب اسلامي بود.

شهيد احمدي روشن صبح چهار شنبه 21 دي ماه 90 بر اثر انفجار يك بمب مغناطيسي در خودروي خود در ميدان كتابي ابتداي خيابان گل نبي تهران بدست عوامل استكبار به شهادت رسيد.

از شهيد احمدي روشن يك فرزند به نام "علي" به يادگار مانده است.



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه شهیدان، ،

نوشته شده توسط استاد رسول ناجی زواره در 10 / 7 / 1392


زندگينامه دكتر چمران

بِسْمِ‏ الله الرََّّحْمنِ الرََّّحيمِ

من‏المؤمنين‏رجال‏صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي‏نحبه و منهم من ينتظر و مابدلوا تبديلا.

«قرآن كريم- الاحزاب آيه23»

سخن گفتن از شهيدي با ابعاد گوناگون، ‌از اسوه‏اي كه جمع اضداد بود، از آهن و اشك، ‌از شير بيشة نبرد و عارف شب‏هاي قيرگون، از پدر يتيمان و دشمن سرسخت كافران بسيار سخت بلكه محال است.

سخن گفتن از شهيد دكتر مصطفي چمران، اين مرد عمل و نه مرد سخن، اين نمونه كامل هجرت، جهاد و شهادت، اين شاگرد مكتب علي(ع)، اين مالك‏اشتر جنوب لبنان و حمزة كربلاي خوزستان سخت و دشوار است. چرا كه حتي نمي‏توان يكي از ابعاد وجودي او را آنگونه كه هست، توصيف كرد و نبايست انتظار داشت كه بتوانيم تصوير كاملي در اين مختصر از او ترسيم نمايئم، كه مردان و رهروان راه علي(ع) و حسين(ع) را با اين كلمات مادي و معيارهاي خاكي نمي‏شود توصيف نمود و سنجيد.

اين مروري است گذرا و سريع، بر حيات كوتاه اما پرحادثه و سراسر تلاش، ايثار، عشق و فداكاري شهيد دكتر مصطفي چمران.

تـولد:

دكتر مصطفي چمران در سال 1311 در تهران، خيابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولك متولد شد.

تحصيـلات:

وي تحصيلات خود را در مدرسه انتصاريه، نزديك پامنار، آغاز كرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشكده فني دانشگاه تهران ادامه تحصيل داد و در سال 1336 در رشتة الكترومكانيك فارغ‏التحصيل شد و يك‏سال به تدريس در دانشكدة‌ فني پرداخت.

وي در همة دوران تحصيل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصيلي شاگردان ممتاز به امريكا اعزام شد و پس از تحقيقات‏علمي در جمع معروف‏ترين دانشمندان جهان در دانشگاه كاليفرنيا و معتبرترين دانشگاه امريكا –بركلي- با ممتازترين درجة علمي موفق به اخذ دكتراي الكترونيك و فيزيك پلاسما گرديد.


فعـاليت‏هاي اجتماعي:

از 15سالگي در درس تفسير قرآن مرحوم آيت‏الله طالقاني، در مسجد هدايت، و درس فلسفه و منطق استاد شهيد مرتضي مطهري و بعضي از اساتيد ديگر شركت مي‏كرد و از اولين اعضاء انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سياسي دوران دكتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملي شدن صنعت‏نفت شركت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداري از نهضت‏ملي ايران در كشمكش‏هاي مرگ و حيات اين دوره بود. بعد از كودتاي ننگين 28 مرداد و سقوط حكومت دكتر مصدق،‌ به نهضت مقاومت ملي ايران پيوست و سخت‏ترين مبارزه‏ها و مسئوليت‏هاي او عليه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ايران، بدون خستگي و با همه قدرت خود، عليه نظام طاغوتي شاه جنگيد و خطرناك‏ترين مأموريت‏ها را در سخت‏‏ترين شرايط با پيروزي به انجام رسانيد.

در امريكا، با همكاري بعضي از دوستانش، براي اولين‏بار انجمن اسلامي دانشجويان امريكا را پايه‏ريزي كرد و از مؤسسين انجمن دانشجويان ايراني در كاليفرنيا و از فعالين انجمن دانشجويان ايراني در امريكا به شمار مي‏رفت كه به دليل اين فعاليت‏ها، بورس تحصيلي شاگرد ممتازي وي از سوي رژيم شاه قطع مي‏شود. پس از قيام خونين 15 خرداد سال 1342 و سركوب ظاهري مبارزات مردم مسلمان به رهبري امام‏خميني(ره) دست به اقدامي جسورانه و سرنوشت‏ساز مي‏زند و همه پل‏ها را پشت‏سر خود خراب مي‏كند و به همراه بعضي از دوستان مؤمن و هم‏فكر، رهسپار مصر مي‏شود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر،‌ سخت‏ترين دوره‏هاي چريكي و جنگ‏هاي پارتيزاني را مي‏آموزد و به عنوان بهترين شاگرد اين دوره شناخته مي‏شود و فوراً مسئوليت تعليم چريكي مبارزان ايراني به عهدة او گذارده مي‏شود.

به علت برخورداري از بينش عميق مذهبي، از ملي‏گرايي وراي اسلام گريزان بود و وقتي در مصر مشاهده كرد كه جريان ناسيوناليسم عربي باعث تفرقة مسلمين مي‏شود، به جمال عبدالناصر اعتراض كرد و ناصر ضمن پذيرش اين اعتراض گفت كه جريان ناسيوناليسم عربي آنقدر قوي است كه نمي‏توان به راحتي با آن مقابله كرد و با تأسف تأكيد مي‏كند كه مات هنوز نمي‏دانيم كه بيشتر اين تحريكات از ناحية دشمن و براي ايجاد تفرقه در بين مسلمانان است. به دنبال آن، به چمران و يارانش اجازه مي‏دهد كه در مصر نظرات خود را بيان كنند.

در لبنـان:

بعد از وفات عبدالناصر، ايجاد پايگاه چريكي مستقل، براي تعليم مبارزان ايراني، ضرورت پيدا مي‏كند و لذا دكتر چمران رهسپار لبنان مي‏شود تا چنين پايگاهي را تأسيس كند.

او به كمك امام موسي‏صدر، رهبر شيعيان لبنان، حركت محرومين و سپس جناح نظامي آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مباني اسلامي پي‏ريزي نموده كه در ميان توطئه‏ها و دشمني‏هاي چپ و راست، با تكيه بر ايمان به خدا و با اسلحة شهادت، خط راستين اسلام انقلابي را پياده مي‏كند و علي‏گونه در معركه‏هاي مرگ و حيات به آغوش گرداب خطر فرو مي‏رود و در طوفان‏هاي سهمناك سرنوشت، حسين‏وار به استقبال شهادت مي‏تازد و پرچم خونين تشيع را در برابر جبارترين ستم‏گران روزگار، صهيونيزم اشغال‏گر و هم‏دستان خونخوار آنها، راست‏گرايان «فالانژ»، به اهتزاز درمي‏آورد و از قلب بيروت سوخته و خراب تا قله‏هاي بلند كوه‏هاي جبل‏عامل و در مرزهاي فلسطين اشغال شده از خود قهرماني‏ها به يادگار گذاشته؛ در قلب محرومين و مستضعفين شيعه جاي گرفته و شرح اين مبارزات افتخارآميز با قلمي سرخ و به شهادت خون پاك شهداي لبنان، بر كف خيابان‏هاي داغ و بر دامنة كوه‏هاي مرزي اسرائيل براي ابد ثبت گرديده است.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران:

دكتر چمران با پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي ايران، بعد از 23 سال هجرت، به وطن باز مي‏گردد. همه تجربيات انقلابي و علمي خود را در خدمت انقلاب مي‏گذارد؛ خاموش و آرام ولي فعالانه و قاطعانه به سازندگي مي‏پردازد و همة تلاش خود را صرف تربيت اولين گروه‏هاي پاسداران انقلاب در سعدآباد مي‏كند. سپس در شغل معاونت نخست‏وزير در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر مي‏اندازد تا سريع‏تر و قاطعانه‏تر مسئله كردستان را فيصله دهد تا اينكه بالاخره در قضية فراموش ناشدني «پاوه» قدرت ايمان و ارادة آهينن و شجاعت و فداكاري او بر همگان ثابت مي‏گردد.

در كردستـان:

در آن شب مخوف پاوه، همة اميدها قطع شده بود و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دل‏شكسته در ميان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اكثريت پاسداران قتل‏عام شده بودند و همة شهر و تمام پستي و بلندي‏ها به دست دشمن افتاده بود و موج نيروهاي خونخوار دشمن لحظه به ‏لحظه نزديك‏تر مي‏شد. باران گلوله مي‏باريد و مي‏رفت تا آخرين نقطه مقاومت نيز در خون پاسداران غرق گردد. ولي دكتر چمران با شهامت و شجاعت و ايثارگري فراوان توانست اين شب هولناك را با پيروزي به صبح اميد متصل كند و جان پاسداران باقي‏مانده را نجات دهد و شهر مصيبت‏زده را از سقوط حتمي برهاند.

آنگاه فرمان انقلابي امام‏خميني(ره) صادر شد. فرماندهي كل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهي منطقه نيز به عهدة دكتر چمران واگذار شد.

رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حركت درآمدند و همة تجارب انقلابي، ايمان، فداكاري، شجاعت،‌قدرت رهبري و برنامه‏ريزي دكتر چمران در اختيار نيروهاي انقلاب قرار گرفت و عالي‏ترين مظاهر انقلابي و شكوهمندترين قهرماني‏ها به وقوع پيوست و در عرض 15 روز شهرها و راه‏ها و مواضع استراتژيك كردستان به تصرف نيروهاي انقلاب اسلامي درآمد و كردستان از خطر حتمي نجات يافت و مردم مسلمان كرد با شادي و شعف به استقبال اين پيروزي رفتند.

وزارت دفـاع:

دكتر چمران بعد از اين پيروزي بي‏نظير به تهران احضار شد و از طرف رهبر عاليقدر انقلاب، امام‏خميني(ره)، به وزارت دفاع منصوب گرديد.

در پست جديد، براي تغيير و تحول ارتش از يك نظام طاغوتي، به يك سلسله برنامه‏هاي وسيع بنيادي دست زد كه پاك‏سازي ارتش و پياده كردن برنامه‏هاي اصلاحي از اين قبيل است تا به ياري خدا و پشتيباني ملت، ارتشي به وجود آيد كه پاسدار انقلاب و امنيت  استقلال كشور باشد و رسالت مقدس اسلامي ما را به سرمنزل مقصود برساند.

مجلـس:

دكتر مصطفي چمران در اولين دور انتخابات مجلس شوراي اسلامي، از سوي مردم تهران به نمايندگي انتخاب شد و تصميم داشت در تدوين قوانين و نظام جديد انقلابي، بخصوص در ارتش،‌ حداكثر سعي و تلاش خود را بكند تا ساختار گذشتة ‌ارتش به نظامي انقلابي و شايسته ارتش اسلامي تبديل شود. در يكي از نيايش‏هاي خود بعد از انتخاب نمايندگي مردم در مجلس شوراي اسلامي، اينسان خدا را شكر مي‏گويد: «خدايا، مردم آنقدر به من  محبت كرده‏اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار كرده‏اند كه به راستي خجلم و آنقدر خود را كوچك مي‏بينم كه نمي‏توانم از عهده آن به درآيم. خدايا، تو به من فرصت ده، توانايي ده تا بتوانم از عهده برآيم و شايستة اين همه مهر و محبت باشم.»

وي سپس به نمايندگي رهبر كبير انقلاب اسلامي در شورايعالي دفاع منصوب شد و مأموريت يافت تا بطور مرتب گزارش كار ارتش را ارائه كند.

در خوزستـان:

گروهي از رزمندگان داوطلب، به گِرد او جمع شدند و او با تربيت و سازماندهي آنان، ستاد جنگ‏هاي نامنظم را در اهواز تشكيل داد. اين گروه كم‏كم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زيادي انجام داد. تنها كساني كه از نزديك شاهد ماجراهاي تلخ و شيرين،‌ پيروزي‏ها و شكست‏ها، شهامت‏ها و شهادت‏ها و ايثارگري‏هاي آنان بودند، به گوشه‏اي از اين خدمات كه دكترچمران شخصاً مايل به تبليغ و بازگويي آنها نبود، آگاهي دارند.

ايجاد واحد مهندسي فعال براي ستاد جنگ‏هاي نامنظم يكي از اين برنامه‏ها بود كه به كمك آن، جاده‏هاي نظامي به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ‏هاي آب در كنار رود كارون و احداث يك كانال به طول حدود بيست كيلومتر و عرض يك متر در مدتي حدود يك‏ماه، آب كارون را به طرف تانك‏هاي دشمن روانه ساخت، به طوري كه آنها مجبور شدند چند كيلومتر عقب‏نشيني كنند و سدي عظيم مقابل خود بسازند و با اين عمل فكر تسخير اهواز را براي هميشه از سر به دور دارند.

يكي از كارهاي مهم و اساسي او از همان روزهاي اول، ايجاد هماهنگي بين ارتش، سپاه و نيروهاي داوطلب مردمي بود كه در منطقه حضور داشتند. بازده اين حركت و شيوة جنگ مردمي و هماهنگي كامل بين نيروهاي موجود، تاكتيك تقريباً جديد جنگي بود؛ چيزي كه ابرقدرت‏ها قبلاً فكر آن را نكرده بودند. متأسفانه اين هماهنگي در خرمشهر بوجود نيامد و نيروهاي مردمي تنها ماندند. او تصميم داشت به خرمشهر نيز برود، ولي به علت عدم وجود فرماندهي مشخص در آنجا و خطر سقوط جدي اهواز، موفق نشد ولي چندين‏بار نيروهايي بين دويست تا يك‏هزار نفر را سازماندهي كرده و به خرمشهر فرستاد و آنان به كمك ديگر برادران مقاوم خود توانستند در جنگي نابرابر مقابل حملات پياپي دشمن تا مدت‏ها مقاومت كنند.

محرم ماه شهادت و پيروزي سوسنگرد:

پس از يأس دشمن از تسخير اهواز، صدام سخت به فتح سوسنگرد دل‏بسته بود تا روياي قادسيه را تكميل كند و براي دومين‏بار به آن شهر مظلوم حمله كرد و سه روز تانك‏هاي او شهر را در محاصره گرفتند و روز سوم تعدادي از آنان توانستند به داخل شهر راه يابند.

دكتر چمران كه از محاصره تعدادي از ياران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود، ‌با فشار و تلاش فراوان خود و آيت‏الله خامنه‏اي، ارتش را آماده ساخت كه براي اولين‏بار دست به يك حمله خطرناك و حماسه‏‏آفرين نابرابر بزند و خود نيز نيروهاي مردمي و سپاه پاسداران را در كنار ارتش سازماندهي كرد و با نظمي نو و شيوه‏اي جديد از جانب جادة اهواز- سوسنگرد  به دشمن يورش بردند. شهيدچمران پيشاپيش يارانش، به شوق كمك و ديدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوي اين شهر مي‏شتافت كه در محاصرة تانك‏هاي دشمن قرار گرفت. او ساير رزمندگان را به سوي ديگري فرستاد تا نجات يابند و خود را به حلقة‌ محاصرة دشمن انداخت؛ چون آنجا خطر بيشتر بود و او هميشه به دامان خطر فرو مي‏رفت. در اين هنگام بود كه نبرد سختي درگرفت؛ نيروهاي كماندوي دشمن از پشت تانك‏ها به او حمله كردند و او همچون شيري در ميدان، در مصاف با دشمن متجاوز از نقطه‏اي به نقطه‏اي ديگر و از سنگري به سنگري ديگر مي‏رفت. كماندوهاي دشمن او را زير رگبار گلولة خود گرفته بودند، تانك‏ها به سوي او تيراندازي مي‏كردند و او شجاعانه بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شديد آنها سريع، چابك، برافروخته و شادان از شوق شهادت در ركاب حسين(ع) و در راه حسين(ع). در روز قبل از تاسوعا، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغيير مي‏داد. در همين اثناء، هم‏رزم باوفايش به شهادت رسيد و او يك‏تنه به نبرد حسين‏گونه خود ادامه مي‏داد و به سوي دشمن حمله مي‏برد. هرچه تنور جنگ گرم‏تر كي‏شد و آتش حمله بيشتر زبانه مي‏كشيد، چهرة ملكوتي او، اين مرد راستين خدا و سرباز حسين(ع)، گلگون‏تر وشوق به شهادتش افزون‏تر مي‏شد تا آنكه در حين «رقص چنين ميانه ميدان» از دو قسمت پاي چپ زخمي شد. خون گرم او با خاك كربلاي خوزستان درهم آميخت و نقشي زيبا از شجاعت و عشق به شهادت و تلاش خالصانه در راه خدا آفريد و هنوز هم گرمي قطرات خون او گرمي‏بخش رزمندگان باوفاي اسلام و سرخي خونش الهام‏بخش پيروزي نهايي و بزرگ آنان است.

با پاي زخمي بر يك كاميون عراقي حمله برد. سربازان صدام از يورش اين شير ميدان گريخته و او به كمك جوان چابك ديگري كه خود را به مهلكه رسانده بود، به داخل كاميون نشست و با لباني متبسم، ديگران را نويد پيروزي مي‏داد.

خبر زخمي شدن سردار پرافتخار اسلام، در نزديكي دروازة سوسنگرد، شور و هيجاني آميخته با خشم و اراده و شجاعت در ياران او و ساير رزمندگان افكند كه بي‏محابا به پيش تاختند و شهر قهرمان و مظلوم سوسنگرد و جان چند صد تن رزمندة مؤمن را از چنگال صداميان نجات بخشيدند. دكتر چمران با همان كاميوني كه خود را به بيمارستاني در اهواز رسانيد و بستري شد، اما بيش از يك شب در بيمارستان نماند و بعد از آن به مقر ستاد جنگ‏هاي نامنظم و دوباره با پاي زخمي و دردمند به ارشاد ياران وفادار خود پرداخت. جالب اينجا بود كه در همان شبي كه در بيمارستان بستري بود، جلسة مشورتي فرماندهان نظامي (تيمسار شهيدفلاحي، فرماندة لشگر 92، شهيد كلاهدوز، مسئولين سپاه و سرهنگ محمد سليمي كه رئيس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نمايندة امام در سپاه پاسداران (شهيدمحلاتي) در كنار تخت او در بيمارستان تشكيل شد و درهمان حال و همان شب، پيشنهاد حمله به ارتفاعات الله‏كبر را مطرح كرد.

آغاز حركت مجدد:

به رغم اصرار و پيشنهاد مسئولين و دوستانش، حاضر به ترك اهواز و ستاد جنگ‏هاي نامنظم و حركت به تهران براي معالجه نشد و تمام مدت را در همان ستاد گذراند، در حالي كه در كنار بسترش و در مقابلش نقشه‏هاي نظامي منطقه، مقدار پيشروي دشمن و حركت نيروهاي خودي نصب شده بود و او كه قدرت و ياراي به جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها مي‏نگريست و مرتب طرح‏هاي جالب و پيشنهادات سازنده در زمينه‏هاي مختلف نظامي، مهندسي و حتي فرهنگي ارائه مي‏داد. كم‏كم زخم‏هاي پاي او التيام مي‏يافت و او ديگر نمي‏توانست سكون را تحمل  كند و با چوب زيربغل به پا خاست و بازهم آمادة رفتن به جبهه شد.

به دنبال نبرد بيست و هشتم صفر (پانزدهم دي‏ماه 59) كه منجر به شكست قسمتي از نيروهاي ماشد و فاجعة هويزه به بار آمد، ديگر تاب نشستن نياورد، تعدادي از رزمندگان شجاع و جان بر كف را از جبهه فرسيه انتخاب كرد و با چند هليكوپتر كه خود فرماندهي آنها را بر عهده داشت، با همان چوب زيربغل دست به عملي بي‏سابقه و انتحاري زد. او در حالي كه از درد جنگ به خود مي‏پيچيد و از ناراحتي مي‏خروشيد، آمادة حمله به نيروهاي پشت جبهه و تداركاتي دشمن در جاده جفير به طلايه شد كه به خاطر آتش شديد دشمن، هليكوپترها نتوانستند از سد آتش آنها از منطقه هويزه بگذرند و حملة هوايي دشمن هليكوپترها را مجبور به بازگشت ساخت كه وي از اين بازگشت سخت ناراحت و عصباني بود.

ديدار امام امت:

بالاخره در اسفند ماه 59 چوب زيربغل را نيز كنار گذاشت و با كمي ناراحتي راه مي‏رفت و همراه با هم‏رزمانش از يكايك جبهه‏هاي نبرد در اهواز ديدن كرد.

پس از زخمي شدن، ‌اولين‏بار، براي ديدار با امام امت و عرض گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسيد و حوادثي را كه اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عمليات و پيشنهادات خود را ارائه داد. امام امت(ره) پدرانه و با ملاطفت خاصي به سخنانش گوش مي‏داد، او و همة رزمندگان را دعا مي‏كرد و رهنمودهاي لازم را ارائه مي‏داد.

دكتر چمران از سكون و عدم تحركي كه در جبهه‏ها وجود داشت دائماً رنج مي‏برد و تلاش مي‏كرد كه با ارائه پيشنهادات و برنامه‏هاي ابتكاري حركتي بوجود آورد و اغلب اين حركت‏ها را توسط رزمندگان شجاع و جان‏بركف ستاد نيز عملي مي‏ساخت. او اصرار داشت كه هرچه زودتر به تپه‏هاي الله‏اكبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه كه نزديكي مرز است، رسانده تا ارتباط شمالي و جنوبي نيروهاي عراقي و مرز پيوسته آنان قطع شود. بالاخره در سي‏ويكم ارديبهشت ماه سال شصت، با يك حملة‌ هماهنگ و برق‏آسا، ارتفاعات الله‏اكبر فتح شد كه پس از پيروزي سوسنگرد بزرگترين پيروزي تا آن زمان بود. شهيد چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمرة اولين كساني بود كه پاي به ارتفاعات الله‏اكبر گذاشت؛ درحالي كه دشمن زبون هنوز در نقاطي مقاومت مي‏كرد. او و فرماندة شجاعش ايرج رستمي، دو روز بعد، با تعدادي از جان بركفان و ياران خود توانستند با فداكاري و قدرت تمام تپه‏هاي شحيطيه (شاهسوند) را به تصرف درآوردند، درحالي كه ديگران در هاله‏اي از ناباوري به اين اقدام جسورانه مي‏نگريستند.

پس از پيروزي ارتفاعات الله‏اكبر، اصرار داشت نيروهاي ما هرچه زودتر، قبل از اينكه دشمن بتواند استحكاماتي براي خود ايجاد كند، به سوي بستان سرازير شوند كه اين كار عملي نشد و شهيدچمران خود طرح تسخير دهلاويه را با ايثار و گذشت و فداكاري جان بر كف ستاد جنگ‏هاي نامنظم و به فرماندهي ايرج رستمي عملي ساخت.

فتح دهلاويه، در نوع خود عملي جسورانه و خطرناك و غرورآفرين بود. نيروهاي مؤمن ستاد پلي بر روي رودخانة كرخه زدند، پلي ابتكاري و چريكي كه خود ساخته بودند. از رودخانه عبور كردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاويه را به ياري خداي برگ فتح كردند. اين اولين پيروزي پس از عزل بني‏صدر از فرماندهي كل قوا بود كه به عنوان طليعة پيروزي‏هاي ديگر به حساب آمد.

در سي‏ام خردادماه سال شصت، يعني يك‏ماه پس از پيروزي ارتفاعات الله‏اكبر، در جلسة فوق‏العاده شورايعالي دفاع در اهواز با حضور مرحوم آيت‏الله اشراقي شركت و از عدم تحرك وسكون نيروها انتقاد كرد و پيشنهادات نظامي خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد.

اين آخرين جلسة شورايعالي دفاع بود كه شهيدچمران در آن شركت داشت و فرداي آن روز، روز غم‏انگيز و بسيار سخت و هولناكي بود.

به سوي قربانگاه:

در سحرگاه سي‏ويكم خردادماه شصت، ايرج رستمي فرمانده منطقه دهلاويه به شهادت رسيد و شهيد دكترچمران به شدت از اين حادثه افسرده و ناراحت بود. غمي مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمي را فرا گرفته بود. دسته‏اي از دوستان صميمي او مي‏گريستند و گروهي ديگر مبهوت فقط به هم مي‏نگريستند. از در و ديوار، ‌از جبهه و شهر، بوي مرگ و نسيم شهادت مي‏وزيد و گويي همه در سكوتي مرگبار منتظر حادثه‏اي بزرگ و زلزله‏اي وحشتناك بودند. شهيدچمران، يكي ديگر از فرماندهانش را احضار كرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاويه به جاي رستمي معرفي كند و در لحظة حركت وي، يكي از رزمندگان با سادگي و زيبايي گفت: «همانند روز عاشورا كه يكايك ياران حسين(ع) به شهادت رسيدند، عباس علمدار او (رستمي) هم به شهادت رسيد و اينك خود او همانند ظهر عاشوراي حسين(ع) آمادة حركت به جبهه است.»

همة‌ اطرافيانش هنگام خروج از ستاد با او وداع مي‏كردند و با نگاه‏هاي اندوه‏بار تا آنجا كه چشم مي‏ديد و گوش مي‎‏شنيد، او و همراهانش را دنبال مي‏كردند و غمي مرموز و تلخ بر دلشان سنگيني مي‏كرد.

دكتر چمران، شب قبل در آخرين جلسة مشورتي ستاد، يارانش را با وصاياي بي‏سابقه‏اي نصيحت كرده بود و خدا مي‏داند كه در پس چهرة ساكت و آرام ملكوتي او چه غوغا و چه شور و هيجاني از شوق رهايي، رستن از غم و رنج‏ها، شنيدن دروغ و تهمت‏ها و دم‏برنياوردن‏ها و از شوق شهادت برپا بود. چه بسيار ياران باوفاي او به شهادت رسديه بودند و اينك او خود به قربانگاه مي‏رفت. سال‏ها ياران و تربيت‏شدگان عزيزش در مقابل چشمانش و در كنارش شهيد شدند و او آنها را بر دوش گرفت و خود در اشتياق شهادت سوخت، ولي خداي بزرگ او را در اين آزمايش‏هاي سخت محك مي‏زد و مي‏آزمود، او را هر چه بيشتر مي‏گداخت و روحش را صيقل مي‏داد تا قرباني عاليتري از خاكيان را به ملائك معرفي نمايد و بگويد: اني اعلم مالاتعلمون. «من چيزهايي مي‏دانم كه شما نمي‏دانيد.»

به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بين راه مرحوم آيت‏الله اشراقي و شهيد تيمسار فلاحي را ملاقات كرد. براي آخرين‏بار يكديگر را بوسيدند و بازهم به حركت ادامه داد تا به قربانگاه رسيد. همة رزمندگان را در كانالي پشت دهلاويه جمع كرد، شهادت فرمانده‏شان، ايرج رستمي را به آنها تبريك و تسليت گفت و با صدايي محزون و گرفته از غم فقدان رستمي، ولي نگاهي عميق و پرنور و چهره‏اي نوراني و دلي والامال از عشق به شهادت و شوق ديدار پروردگار، گفت: «خدا رستمي را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، مي‏برد.»

خداوند ثابت كرد كه او را دوست مي‏دارد و چه زود او را به سوي خود فراخواند.

شهـادت:

سخنش تمام شد، با همة رزمندگان خداحافظي و ديده‏بوسي كرد، به همة سنگرها سركشي نمود و در خط مقدم، در نزديك‏ترين نقطه به دشمن، پشت خاكريزي ايستاد و به رزمندگان تأكيد كرد كه از اين نقطه كه او هست، ديگر كسي جلوتر نرود، چون دشمن به خوبي با چشم غيرمسلح ديده مي‏شد و مطمئناً دشمن هم آنها را ديده بود. آتش خمپاره كه از اولين ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمي قرباني‏هاي ديگري نيز گرفته بود، باريدن گرفت و دكتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از كنارش متفرق شوند واز هم فاصله بگيرند. يارانش از او فاصله گرفتند و هر يك در گودالي مات و مبهوت در انتظار حادثه‏اي جانكاه بودند كه خمپاره‏ها در اطراف او به زمين خورد و با اصابت يكي از خمپاره‏هاي صداميان، يكي از نمونه‏هاي كامل انساني كه ماية‌ مباهات خداوند است، يكي از شاگردان متواضع علي(ع) و حسين(ع)، يكي از عارفان سالك راه حق و حقيقت و يكي از ارزشمندترين انسان‏هاي علي‏گونه و يكي از ياران باوفاي امام‏خميني(ره) از ديار ما رخت بربست و به ملكوت اعلي پيوست.

تركش خمپارة دشمن به پشت سر دكتر چمران اصابت كرد و تركش‏هاي ديگر صورت و سينة دو يارش را كه در كنارش ايستاده بودند، شكافت و فرياد و شيون رزمندگان و دوستان و برادران باوفايش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاري بود و چهرة ملكوتي و متبسم و در عين‏حال متين و محكم و موقر آغشته به خاك و خونش، با آنكه عميقاً سخن‏ها داشت، ولي ظاهراً ديگر با كسي سخن نگفت و به كسي نگان نكرد. شايد در آن اوقات، همانطوري كه خود آرزو كرده بود، حسين(ع) بر بالينش بود و او از عشق ديدار حسين(ع) و رستن از اين دنياي پر از درد و پيوستن به روح، به زيبايي، به ملكوت اعلي و به ديار مصفاي شهيدان، فرصت نگاهي و سخني با ما خاكيان را نداشت.

در بيمارستان سوسنگرد كه بعداً به نام شهيد دكترچمران ناميده شد، كمك‏هاي اوليه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولي افسوس كه فقط جسم بي‏جانش به اهواز رسيد و روح او سبكبال و با كفني خونين كه لباس رزم او بود، به ديار ملكوتيان و به نزد خداي خويش پرواز كرد و نداي پروردگار را لبيك گفت كه: «ارجعي الي ربك راضيه مرضيه»

از شهادت انسان‏ساز سردار پرافتخار اسلام، اين فرزند هجرت و جهاد و شهادت و اسوه حركت و مقاومت، نه تنها مردم اهواز و خوزستان بلكه امت مسلمان ايران و شيعيان محروم لبنان به پا خاستند و حتي ملل مستضعف و زاده دنيا غرق در حسرت و ماتم گرديدند.

امواج خروشان مردم حق‏شناس ما، خشمگين از اين جنايت صدام و اندوهبار و اشك‏آلود،‌ پيكر پاك او را در اهواز و تهران تشييع كردند كه «انالله و انّااليه راجعون.»

بلي، اين‏چنين زندگي سراسر تلاش و مبارزة خالصانه و عارفانه در راه خداي او آغاز گشت و اين‏چنين در كربلاي خوزستان در جهاد و نبرد روياروي عليه باطل، حسين‏گونه به خاك شهادت افتاد و به ملكوت اعلي عروج كرد و به آرزوي ديرين خود كه قرباني شدن عاشقانه در راه خدا بود، نايل گشت. خدايش رحمت كند و او را با حسين(ع) و شهداي كربلا محشور گرداند.

والسلام علي من‏اتبع‏الهدي

 



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه شهیدان، ،

نوشته شده توسط استاد رسول ناجی زواره در 10 / 7 / 1392


:: گمنامی
:: بندگی
:: ما سینه...
:: تردید کن
:: 000
:: خدایا
:: بی او
:: آقا نیا
:: بوسه بر بی سر
:: رمضان
:: تا آخر ایستاده ایم
:: جانباز
:: چچ
:: و پا برهنه رفت ...
:: مادراتون چشم انتظارند...
:: پیشونی بندها رو با وسواس زیر و رو می کرد...
:: پس از سالها با شنیدن خبر شناسایی پیکر بهروز آرام شدم....
:: مرگ تدریجی ست
:: ازتومیگفتند...
:: اندازه هزار سال
:: دختر شهید
:: آرامش خانه
:: 555555
:: 44444444
:: 3333333
:: 222222222
:: 11111111
:: .......
:: ای دشمن
:: و پا برهنه رفت ...
:: کلیپ شهیدان
:: شهید رضا کردیزاده
:: شهدا میگویند...
:: نظر دهید
:: گفتگو با خدا
:: باسلام...
:: خواهرم
:: من حجابمو دوست دارم
:: بسم اله ...
:: خواهرم
:: چادر
:: مادر...
:: مراقب باشید...
:: سخنی زیبا
:: هشت بهشت
:: شهدا هم به یادت تشنه ماندند یا حسین(ع)
:: کربلا





سلام. با تشکر از ورود شما به این وبلاگ منتظر نظرات زیبای شما هستیم .
rasool.n635@gmail.com




:: خرداد 1394;
:: فروردين 1394;
:: مرداد 1393;
:: تير 1393;
:: خرداد 1393;
:: مهر 1392;
:: شهريور 1392;
:: مرداد 1392;

آبر برچسب ها

جملات زیبا , 12 , 11 , 10 , 9 , 8 , 5 , 6 , 4 , 3 , 2 , شهید گنجی زاده زواره / محمد علی دسته: سرداران شهید مشخصات نام : گنجی زاده زواره / محمد علی نام پدر : حاج خلیل تاریخ تولد : ۱۳۴۰/۶/۲۰ محل تولد : زواره تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۶/۲۹ محل شهادت : عملیات پاکساز , شهید گنجی زاده زواره / محمد علی دسته: سرداران شهید مشخصات نام : گنجی زاده زواره / محمد علی نام پدر : حاج خلیل تاریخ تولد : ۱۳۴۰/۶/۲۰ محل تولد : زواره تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۶/۲۹ محل شهادت : عملیات پاکساز , شهید گنجی زاده زواره / محمد علی دسته: سرداران شهید مشخصات نام : گنجی زاده زواره / محمد علی نام پدر : حاج خلیل تاریخ تولد : ۱۳۴۰/۶/۲۰ محل تولد : زواره تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۶/۲۹ محل شهادت : عملیات پاکساز , شهید گنجی زاده زواره / محمد علی دسته: سرداران شهید مشخصات نام : گنجی زاده زواره / محمد علی نام پدر : حاج خلیل تاریخ تولد : ۱۳۴۰/۶/۲۰ محل تولد : زواره تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۶/۲۹ محل شهادت : عملیات پاکساز ,

صفحه نخست | ايميل ما | آرشیو مطالب | لينك آر اس اس | عناوین مطالب وبلاگ |پروفایل مدیر وبلاگ | طراح قالب

Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by shohadazavareh